جان بشر هر روز لگد کوب خیالی است ...
بعضی وقت ها دلم می خواهد فریاد بزنم ... فریاد بزنم از دست آدم هایی که امانت دار خوبی برای علم
نیستند و خواب خرگوشی خیالشان آنها را به هر عملی وا می دارد ...
بعضی وقت ها دلم می خواهد فریاد بزنم ... فریاد بزنم از دست آدم هایی که مرز خداییِ بین انسان ها و حیوان ها را به هم زده اند و موجودی ساخته اند که ترکیبی از انسان و حیوان است ...
این خبر خیلی تازه نیست ... اما بسیار تأمل برانگیز است ... عروسک های جان دار genpets موسسه استرالیایی Bio-Genica ، پستاندارانی عقیم شده اند که به کمک علم مهندسی ژنتیک ساخته می شوند ... ترکیبی از ژنهای انسان، خرگوش، شامپانزه و خوک که با استفاده از القای خواب زمستانی ، در جعبه نگهداری شده و این جعبه، ضربان قلب و میزان تازگی آن را نشان می دهد ...
این عروسک دارای استخوان و عضله و خون است ... نفس می کشد ... ضربان قلب دارد ... خوراک می خورد ... احساس دارد ... حتی اگر قسمتی از بدنش بریده شود، خونریزی می کند ... و در صورت عدم مراقبت جان خواهد داد ... تنها تفاوت او با انسان ها و حیوانات در این است که وقتی احساس درد کند، نمی تواند جیغ بزند و سرو صدا کند ...
اسب خیال عالمان ژنتیک، موجودی با هفت شخصیت به وجود آورده است که به زودی به سراسر دنیا عرضه خواهد شد ...
علامت سبز بالای بسته بندی این موجود نشانگر آرام بودن آن از نظر شخصیت اوست ... و رنگ های دیگر هر یک ویژگی های بارزی همچون شجاعت( قرمز) ، ماجراجویی(نارنجی) ، شادابی(زرد) ، متانت(آبی) ، رویایی(بنفش) را در آن نشان می دهند ...
این شرکت استرالیایی، در نظر دارد این عروسک جای حیوانات خانگی را در منازل بگیرد ... اما .......... سئوال اصلی اینجاست ... آیا علم ژنتیک اجازه اخلاقی آن را دارد که این گونه مرزهای آفرینش را بر هم زند و از ترکیب ژن های انسان و حیوان موجود جدیدی را وارد نظام هستی کند؟ ...
با وجود چنین عروسک های جانداری فرزندان ما به دنبال خالق هستی خواهند گشت؟ ... تا بعد ...
این واژه های سبز و سپید و خاکستری،سال ها در قلب ما زندگی کرده اند و صدای صمیمی آن را شنیده اند! ... این واژه ها ما را می شناسند و هر کدامشان لحظه ای از زندگیمان هستند ... واژه هایی که گاهی چون یاسِ سپید،رنگ پریده اند! ... گاهی مانند یک غزل بکر! ... و گاهی مانند یک شعرِ سپیدند که پیراهن سیاه شب را بر تن کرده اند! ... و ما با این واژه ها می نویسیم ... از برگ های گمشده ... از اندوه های مقدس ... از خستگی های ممتد ... از بغضهای فروخورده ... و از بال های روشن زندگی!